- پست شده در - چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۵۰ ب.ظ
- ۷۳ : views
- ۷ : Comments
- : Categories
بی عنوان
برای تو عنوانی ندارم........
فکر کردن به تو حتی برای یک لحظه ، کافی است تا احساس عجیب بودن کنم. دلم می پیچد ، می لرزد ، احساس سرخوشی میکنم ، بعد خجالت زده می شوم ، گریه ام می آید ، حالم بد می شود .
بی قرارم می کنی.
این هم شرم آور است ، هم شادی بخش.
اگر دلیلی می خواهی ، برای تو هم دلیلی ندارم....من هیچ دلیلی ندارم ...هیچی هیچی هیچ . حتی برای خودم چه برسد به تو یا او یا آن یا آنها...
اگر از من بپرسی پس آیا از این احساسات یا این افکار پیرامون تو خوشم می آید ......باید بنویسم واقعا متنفرم.... جداً.... جداًجداً جداً. همه چیز در مورد تو کلافه کننده است ، دوست دارم این راهم اضافه کنم که واقعا آزار دهنده بودی . لبخند های بلندت ، تن صدای گیرای تو ، طرز نگاهت ، تظاهر هایت ، دغدغه هایت ، بودنت ، نبودنت همه شان ازاردهنده بودند و هستند .
آزار دهنده ترین چیز این است که گاهی فکر میکنم به طرز ابلهانه ای رفتارت شیرین اند ..... و اینکه
گاهی اگر کسی را ببینم که شبیه تو می خندد نگاهم رویش می ایستد .
گاهی اگر نامه پست کنم یاده تو می افتم .
گاهی رد چشمهایی که مثل تو هستند دنبال می کنم .
گاهی برای لحظه ای به خودم می آیم و می بینم اطراف را با رنگهای هم طیف تو پرکردم.
آن لحظه از خودم بیشتر از تو متنفرم. می دانی جالب چیست؟ تو جزء فراموش نشدنی ها هستی ، ولی چرا چطور برای چه به چه دلیل...؟؟؟؟
آه....
تو خیلی آزار دهنده ای ، خیلی خیلی آزار دهنده.
برای همین هرچیزی که کوچک ترین رنگی از تو داشت فراموش کردم اما متاسفانه تو پاک نشدی که....
این را دیشب فهمیدم وقتی خوابت را دیدم ، تو بودی و یک دیوار و یک چهار پایه چوبی ، نشسته بودی رویش و دیوار را بام خودت کرده بودی ، قلم ات را نرم رویش می کشیدی. با اینکه حتی یکبار هم ندیدم چیزی را درست بکشی یا مطرح و ارائه اش کنی ، آنجا به طرز عجیبی آسمان آبی و ابرهایت را به بهترین نحو به سبک خودت کشیده بودی ...آه من حتی نمی دانستم سبک داری .....داری؟
به هرحال دیدن ات مثل همیشه همان حس مزخرف را می داد.
با همان نگاه بی تفاوت مودب ات پرسیدی چیزی می خوری ؟
انگار متوجه نبودی بعد سالها هم را دیده ایم یا من ناگهانی با عجله آمده ام دیدن ات ....
مثل همیشه در تظاهر کردن پیش من عالی بودی ....
اینکه پیش من خودت نبودی یکی از دلایلی ست که همیشه اطرافت معذبم ، انگار به نوعی پیشگیری میکردی از صمیمی بودن یا راحت بودن...شاید بخواهی بپرسی اگر می دانستم اینکه مودبانه و آرام رفتار می کردی و سر به زیر بودی در حالیکه اصلا اینطور نبوده و شخصیت پر سرو صدا و چشم گیرت در حقیقت چندین درجه برعکس این بوده پس چرا چیزی نگفتم .....راستش چون باعث می شد احساس راحتی کنم . این فکر که مجبور نبودم برای ادبی بودنم حداقل در لحظه با تو بودن احساس متفاوت بودن کنم آرامم میکرد.....
و فکر میکردم تو هم به همین دلیل انجامش می دهی .....می دانم طرز فکر احمقانه ای است شاید تو هزاران دلیل داشته بودی جز این ..ولی من دوست دارم به همین یکی دلیل فکر کنم و این یکی دیگر از دلایلی است که باتو بودن همیشه حس عجیب و غریبی می دهد.
رویای دیشب هم از این مستثنا نبود . حتی وقتی زدم و غذایی که آماده کرده بودی را سوزاندم تو با لبخند ملایمی گفتی اتفاقا من هم همیشه غذا را می سوزانم ، هیچ شکایت یا گله ای در مقابلم نکردی مثل همان همیشه گذشته....
اگر تمام این متن را نوشتم فقط به خاطر این بود که آنقدر در طول روز آن صحنات دوباره دیدن ات را مرور کردم که مغزم داغ کرده ..
و مثل همیشه فکر کردن به تو نمی گذارد بخوابم .
اگر به گذشته برگردم تو جز آدم هایی هستی که هرگز نگاهشان نمیکنم چه برسد به سمتشان رفتن .
تنها نگاه کردن به تو کافی است برای حس کردن تمام آن چیزهای عجیب و غریبی که دور گردنم حلقه می زنند و نفس کشیدن را سخت و طاقت فرسا می کنند ...تمام آن چیزهایی که مثل خودت برایم بدون عنوان مانده اند.
همان بدون عنوان هایی که توصیف دارند :ناگهانی می آیند ، بدون درخواست اطرافت می چرخند ولی وقتی دستت را دراز میکنی دور می پرند ، قبل اینکه بتوانی تحلیل اش کنی پاک می شوند ، اگر زخمی بزنند هرگز به روی خودت نمی آوری.
اخر هم جز لاینحلات ات بایگانی شان می کنی.
پس.ن: امیدوارم هر روز بیشتر از قبل از تو متنفرم باشم ، آنقدر که همه چیز تو را فراموش کنم ....
مثل شنی که در آغوش طوفان می رقصد ، در گرداب خاطراتی از تو خفه شده ام ......
اصلا می دانی چقدر آزار دهنده ای؟
به اندازه همان غذای سوخته ای که با لبخند در خوابم می خوردی .
پس.پ.ن: اصلا هم دوستت ندارم . ابدا هم مهم نیست که هیچوقت نفهمیدی من بودم که برایت نامه ای بی نشان از محبتی که الان برایت ندارم فرستاده بودم ....
هرگز هم به تو فکر نمیکنم....حداقل نه "تو" . چه فکر کردی !؟ (ノT_T)ノ ^┻━┻