- پست شده در - دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ
- ۵۴ : views
- ۰ : Comments
شیان
با تمام وجود سعی می کنم به شیان نزدیک باشم . با هر دم تمام لذت و غمی را که درونم دارم برایش زمزمه می کنم ، اما کار ساز نیست ، نمیدانم چرا ...
بی مهابا سعی می کنم روحش را لمس کنم ، اجازه میدهم قلبم را بخواند اما از این تلاشهای وحشیانه تنها لبهایم به گز گز افتادند ، چشمهایم به خارش .
بستن یک پیوند روحی از آنچه که فکرش را می کردم سخت تر است .
اما من هنوز هم عاشق فلوت بامبو کوچولو خودم هستم . تنها با فکر کردن به شیان درون قلبم باران حباب می بارد ، همه جا پر می شود از پروانه های قرمز.
شیان برای من همان معنایی را دارد که فلز داغ برای ژان داشت . امیدوارم حداقل برای شیان خوب باشم.
هرچند هنوز در بوسه ها و دمیدن هایم ضعیفم......
ولی به قول بانگانچا اگر از این بهم پیوستن های ناموفق خسته نشوم روزی میرسد که بی آنکه متوجه شده باشم بهم متصل شده باشیم...
هممم؟
شیان توهم اینطور فکر می کنی؟