Голубой 一见钟情 fllowo me
Utopia
Utopia
امید رویایی بیدارکننده است.
اتاق کلمات
اتاق کلمات
اتاق کلمات

دنیای من شبکهٔ درهم‌تنیده‌ای از کلمات است، عضو را به عضو، استخوان را به زردپی، و افکار و تصاویر را به هم متصل کرده است. وجود من متشکل از حروف است، شخصیتی که با جملات خلق شده، ساخته و پرداختهٔ تخیلات داستانی است.

قدرت کلمات در استفاده خردمندانه از آنهاست .

درست انتخاب کن من عزیز .

 

نقل قول
نقل قول
نقل قول

قرار نیست چیز زیادی بگم تا خسته بشی .

فقط.....اینکه از راکد بودن خسته شدم ‌مهم نیست چقدر تلاش کردم ،نتونستم حتی ذره ای موج بردارم.مشکل نه از نیزار اطرافم بلکه از لجنزار درونم بود . خودم با خودم صادق نبودم . درونم گلی و آلوده بود . نتونستم خودم رو باور کنم ولی حالا..... طوفان نزدیک شده و من ....من باید از طوفان بگذرم . 

چاره ای جز این نیست .درسته....اما این بار من ...خودم رو میپذیرم .دیگه نمیخوام به اینکه درسته یا نه میشه یا نه میرسم یا نه فکر کنم .می‌خوام به این فکر کنم که من همه توانم رو دارم میذارم‌.

به قول کافکا من بعد از طوفان شبیه من قبل از طوفان نخواهد بود .

پس ترسی نخواهم داشت . من از همه توانم میذارم تا زنده بمونم و روزهای بهتر و آفتابی بعد از طوفان رو ببینم.

این یک قول برای خودمِ.

برای چشایر .

برای آینده.

پ.ن:کی می‌دونه شاید بعد از طوفان به سرزمین اوز رسیدم؟ 

پس نباید بزارم جادوگر خبیث سنگم کنه تا از درون طوفان به بیرون سقوط کنم.

من بهت ایمان دارم چشایر . بیا درست انجامش بدیم باهمه توانمون.

تا زنده بمونی و زندگی کنی.❤️

می‌دونی ؟من باور دارم تو میتونی...آخه چرا تو نه؟ تو میتونی!

پیوست
پیوست
پیوست

پروانه ها ... گل ها ... پریان...جادوگران .....گربه های سخنگو ...جغد های نامه رسان ...خانه های شکلاتی ...اسب های پرنده ..افسانه ها ...... هیچکدام در دنیای بیرون ، جایی ندارند . دلهای سنگی و اندیشه های یکنواخت مردمی که خود را پر مشغله و پر دغدغه میخوانند هیچ جایگاهی برای خیال و رویا قائل نیستند .

 

حالا در اینجا ایستگاه فانتزی من مستقر خواهد بود . مکانی برای نوشتن تخیلات ،افسانه ها، ماجراجویی ها و نتیجه گیری هایم. در این مکان رویاهایم را ثبت میکنم تا شاید روزی وقتی زمان همه چیز را در خودش بلعید مسکنی شود برای افکار رنگی ام.

cheshiere Mss
cheshiere Mss
  • پست شده در - سه شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ
  • ۶۳ : views
  • ۲ : Comments
  • : Categories

رویای صبحگاهی

آسیل عزیزم!

گفته بودم تا به اوز نرسیدم برایت نمی نویسم .....شرمنده قول شکنی میکنم...فقط ...حس میکنم به نوشتن این نامه برایت نیاز دارم.

می توانی زیر میزی این نامه را باز کنی . بگذار یک راز باشد میان من و تو ...وقتی شصت سالمان شد بیا باهم این راز را زمزمه کنیم...

 

میخواهم چیزی بپرسم....یادت می آید زمانی عهد کردم دیگر هیچوقت گریه نکنم؟دیشب بعد چند سال شکستمش..

اشتباه نکن ! از سر ترحم برای خودم نبود ..... از سر نا امیدی هم نبود .... به خاطر حس شرمندگی بود....

به من گفته بودی به گذشته برنگردم.......درگیر آینده نشوم و تمام تمرکزم را بگذارم روی قلبم ....قلبی که برای خانواده ام می‌تپد ...برای عزیزانم ...برای تو ..برای زندگی....

به انعکاس ها خیره نشوم....آینه ها را بشکنم....

واگر زمانی دوباره به خودم شک کردم یادم باشد مهم نیست شرور به نظر میام یا نه......چون من برای تو پری مهربانی بودم....

وقتی لج کردم که دروغ می‌گویی...گفتی باشه من شرور ترین پری ممکن هستم.....خندیدم...خندیدی.....به تو گفتم خودم را پذیرفتم...

آینه ها را پی در پی شکستم.....خرگوش های سفید را دنبال کردم...آجرهای قدیمی را طی کردم ولی آسیل.....

دیشب نتوانستم.....نتوانستم آینه را بشکنم...درست لحظه ای که تبر را بالا بردم نگاهم به انعکاس درون آینه گره خورد...

درون آینه خودم را دیدم....ترسیده بودم...غمگین بودم...خیلی گریان بودم...نتوانستم تحمل کنم...دراغوش کشیدمش...

باهم گریه کردیم....می‌توانستم احساسش کنم...خیلی واقعی بود آسیل...شبیه رویا به نظر نمی‌رسید....درست وقتی خواستم گردنش را ببویم تا ببینم آدمی زاد است یانه ...فردی از آن طرف آینه را شکست....از هم جدا شدیم...پرده های سفید بالا رفتند...و من درون قفسی گیر افتادم بدون دیوار.....از هر طرف هزاران پنجره به درون قفس من راه داشت ....

حس بدی داشتم آسیل....خیلی بد....

چشمهای زشتی به من خیره بودند.....چشمهایی پر از کنجکاوی ...چشمهای آلوده پیچ خورده...هنوز هم از فکر کردن به آن لحظه متنفرم.....

دلم میخواهد چاقوی مورد علاقه آشپزی ام را از درون کابینت بردارم و بافت ماهیچه ای که از دنده ی دوم تا ششم ام را پوشانده پاره کنم...

سردرگم شدم...احساس میکنم هنوز درون قفس گیر کردم...

میخواهم تمام محتویات حفره شکمی ام را بالا بیاورم.....

گاهی وقتها عاشق بودن قدرت عجیبی به آدم می دهد ....اینکه می بینی هنوز زنده ام و به دیوانه خانه نرفتم یا دوباره دچاره کور رنگی نشدم فقط به خاطر این است که هنوز دیوانه وار عاشق امیدم...

با اینکه رویا دیدن تنها به سردرگمی و گم گشتی ام دامن میزند هنوز هم عاشق رویا دیدنم....

اینها ثابت میکنند من هنوز روح دارم....هنوز زنده ام....هنوز فرصت دارم....

آسیل کی به مقصد میرسم؟ احساس میکنم به جای خرگوش من به خواب رفته ام...بگو ببینم....من هنوز زنده ام؟ 

من هنوز ایستاده ام....دارم سعی میکنم یک کاری کنم...بگو درست پیش میروم....

 

پ.ن: یادت باشد قول دادی دنیا را جمع کنیم برویم دریا یک ماه گریه کنیم....چه به اوز برسم یا نه......یادت باشد ...باید برویم 

من هنوز یک جعبه خاطره برای گریه کردن در بین قفسه های کتابخانه ام قایم کردم.

 

 

۲ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
  • سر مست

    اوووووم

    جعبه خاطره برای گریه کردن؟

    چشایر جان چه اشکالی داره که به انعکاسها اهمیت بدیم و عاشق آینه بشیم؟

    مهم عاشق شدنه

    اصلا شاید اصلی ترین بهانه همیشه دست آینه باشه

    خودم به خودم ایراد می گیرم:

    عاشق شدن مهمه ولی عاشق کی شدن مهمتره

    حداقل برای اینکه  طولانی تر عاشق بمونی

    جنس آینه ش باید زیبا باشه

    هنوزم به اوز فکر می کنی؟

    تو واقعا امید واری

    لبخند

  • cheshiere Mss
    اری....گاهی وقتها لازم میشه....گاهی نمیشه خودم بود...گاهی حتی والدین هم ترجیح میدن چیزی که دوست دارن باشی تا چیزی که هستی یا نیازه باشی...
    برای همین...برای سرکوب احساسات سر به طغیان گذاشته لازم آدم میشه .

    آیینه ها همیشه چیزی رو نشون میدن که هیچوقت نمیتونی ببینی ...گاهی وقتها پذیرشش واقعا برام سخته ..گاهی وقتها هم دل کندن ازش سخت تره... برای همین...من و آسیل فکر میکردیم از اونجایی که هر آیینه ای پایانش شکستنه اگر زودتر از زمانی که باید آیینه رو بشکنیم فراموش کردنش راحت تر باشه...ولی مثل اینکه دیگه جواب نمیده...دیگه نمی‌دونم چیکار میشه کرد.


    امید تنها تار باقی مانده درون قلبم هست که به زندگی وصلم می‌کنه :)  

  • سر مست

    تو و آسیل باید خاری اگر در دلتون رفته بیرونش بکشید

    و الا سرکوب کردن دل، خار رو توش عمیق تر می کنه

    شایدم یه بوته گله 

    که دیگه مبارکه

    باید آبش بدی

    به هر حال با دل درست رفتار کن

    از شکستن صحبتی نشنوم

    چه آینه رو چه دل رو

  • cheshiere Mss
    چشم :)
    فرصت کنم میرم بگردم ببینم واقعا مشکل چیه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی