- پست شده در - سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۳۲ ب.ظ
- ۷۳ : views
- ۸ : Comments
- : Categories
حساس به احساس
بهار .
بهار به طرز عجیبی وسواس برانگیز است .
وسوسه ای شیرین و زنگ دار برای به کار انداختن تمام ششصد حواسی که فکرش را هم نمی کردی داشته باشی .
انگار با آمدنش سعی می کند چیزی را که مخفی کرده ای به زور به رخ ات بکشد . غرق در زیبایی اش مسحور می شوی و بعد قبل از اینکه بفهمی محصور طبیعت اش شدی .
همه جا سبز است ، نه سبزی سنگین ، سبزی تازه و لطیف ، می خواهم بگویم شبیه مخمل است نه هر مخملی . مخملی گرم و نرم و خنک و راحت ..... وسوسه ات می کند برای خیال ، برای بین دو مرز بودن ، برای محدود نماندن ، برای پر کشیدن ، برای حل شدن ، برای خطوط را نادیده گرفتن ، برای پرسیدن ، برای نوشتن ، برای بلند خواندن ، برای رقصیدن روی چمن ، برای زیگ زاگ رفتن ، برای از روی جدول قدم زدن ، برای زمزمه کردن .
بهار آنقدر شیرین و شیرین است که دیگر نیازی به مصرف چیزهای شیرین ندارم . یکجا تکیه دادن و چای بی قند نوشیدن و در شیرینی عطر و رنگ بهار غرق شدن لذت این روزهای من است.
اگر چیزی باشد که برایش افسوس می خورم این است که بهار قلق مرا در دستش دارد. هر لحظه بهار آنقدر بوی شیرین رویا می دهد که گاها بی آنکه بفهم سرمست به رویاها و خوابها یی عمیق فرو رفتم .
ساعتها در سرزمین خیال ام دست و پا می زنم و بعد تازه می فهمم که این واقعیت نیست باید بیدار شوم ، بعد چند ساعت بعد دوباره همین است . بعد عذاب وجدان کارهای ناتمام مانده....
اینکه نمی توانم راحت بخوابم ناراحتم می کند ، بهار بهترین فصل برای خوابیدن است ، آنقدر که پر است از شگفتی ، شیرینی ، لالایی ، نغمه و نسیم و رویا و چیزهای رنگی .
انگار خودش هم این را می داند ، ما بین برگها و شاخه ها و بوته ها نشسته و از این دسیسه های شیرین وسوسه کننده اش ریسه می رود .
اگر سی سال داشتم ، نه اگر در این مرحله نبودم و مرد بودم....نه اگر در این مرحله نبودم و باغی پوشیده داشتم که آفتاب گیر خوبی داشت ...نه اگر فقط یک پرنده کوچک بی اهمیت بودم.....
اگر.....
اگر فقط می توانستم درختی پیدا کنم که زیرش پهن شوم و به ریشه هایش تکیه بزنم ، کتاب عزیزی برای همراهی پیدا کنم و دغدغه هایم را به بایگانی بفرستم......آن وقت می گذاشتم در آغوش گهواره مانند نسیم تاب بخورم تا با لالایی پرندگان بخوابم.
می گذاشتم مرزهای بین خیال و واقعیتم بشکند و هرچه می خواهم رویا ببینم .
می گذاشتم تا بهاری که ابدی به نظر می رسد بخوابم تا در رنگ سبز مخملی اش حل شوم .
امید است که بهار بعدی
در بهار بعدی دلی از رویا در خواهیم آورد :)