- پست شده در - پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۵ ق.ظ
- ۳۶ : views
- ۱ : Comments
- : Categories
برگه ی سوخته
من او را نمی بینم
او مرا نمی شنود
من از خودم بیزارهستم
او از خودش منفور.
گرد هم می چرخیم
هراسان از خودمان
دلواپس دیگری .
گاهی خرده شیشه ها را می شماریم.
گاهی خودمان خرده شیشه می شویم.
میترسم ، میشِکَنَم ، اندوهیگنم.
فقط من نیستم
او هم همین است .
آنها هم همین اند.
حتی اگر به روی خودش نمی آورد.
حتی اگر به روی خودشان نمی اورند.
این مستأصل ام می کند آسیل.
دستپاچه ام می کند ، هراسان تر ام میکند.
ولی همچنان امیدوارم آسیل.
همه چیز بالاخره خوب می شود .
همه چیز خوب خواهد شد.
همه چیز.
همهی همه چیز.