- پست شده در - يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ب.ظ
- ۵۷ : views
- ۰ : Comments
پوچ
ازش خواستم فقط یک قرص بدهد به برادر بزرگش، برگشت و دوباره زل زد به همان چهار چوب سفید کوچک درون دستش .
همان گوشی که خیلی مهمتر از خواهرش است ، خیلی خیلی مهم تر.
هروقت با او کاری دارم نگاهش به همان است هروقت صدایش میزنم گوشش به همان است ، هیچ جایی برای من ندارد وقتی هم بهش می گویم برای من طلبکار میشود که نه ! خودت اینطور هستی ! تقصیر خودت هست! مشکل خودته! من خیلی کم با این کار میکنم!
برای من مهم نیست که زیاد با گوشی اش کار میکند یا نه ، برایم این مهم است همه ی آن دوستان مجازی و فجازی اش از من مهمتر اند .
ساعتها با آنها چت میکند ، بازی میکند ، درد دل میکند ، به من که میرسد حتی زمانی برای گوش دادن ندارد. چه برسد به اینکه بگذارد به او گوش دهم.
برای همین ناراحت شدم و بااو بحث کردم که من تنهام ، ولی او صدایش را بالا برد که من به اندازه کافی به تو کمک کردم وقتی برایش مدرک آوردم گفت گذشته را به یاد نمی آورد ، بعد من ناراحت شدم و گفتم چرا به من گوش نمیکنی و بحث میکنی ؟ فقط یک قرص باید میدادی به فلانی
برگشت گفت خودت بده!
پدرم صدایمان را شنید ناراحت شد به من گفت چرا بحث میکنی؟ امروز به اندازه کافی باعث دردسرش شده بودم،خجالت زده شدم.
من واقعا نمیخواستم کسی را ناراحت کنم.
برادرم ازخواهرم حمایت میکند ، خوب همه برادر بزرگترها همین کار را میکنند ، همیشه همه شان طرف کوچکتر هایشان را میگیرند .
ولی من بغضم گرفت . همه اینها به خاطر قرص او بود . ناراحت شدم .رفتم یواشکی به آشپزخانه ، سرم را تکیه دادم کنج دیوار و گره های دلم را سعی کردم یکی یکی باز کنم. بغضم را با گزیدن لبم خاموش کردم ولی هنوز هم اشک ها اصرار دارند جاری باشند.
آخر چرا همیشه من مقصرم؟
چون واقعا تقصیر من است ، آخر جز من کیست که این همه اشتباه کند؟
چرا این همه اشتباه میکنم؟
چون احمقم ، سوال به این واضحی را چرا میپرسم؟
چرا احمق؟
اگر نبودم که اشتباه نمیکردم،تمام زندگی من اشتباه است.
باید چیکار کنم؟
مسئولیت اشتباهات و رفتارهایم را بپذیرم.
ولی مگر تا الان پای مسئولیتم نبودم؟ اینکه همه سرزنش ها را شنیدم و تحمل کردم همه کاری را کردم تا همه چیز درست شود همین کافی نیست؟
البته که نه! من باید یاد میگرفتم دوباره همان اشتباه را تکرار نکنم.
ولی مگر فکر میکنم از اشتباه کردن خوشم می آید که این همه مکرراً پشت سرهم باعث دردسرم؟
معلومه که نه !...
اگر نه چرا بازهم مرتکب میشم؟
چون احمقم؟
چون اشتباهم؟
چون بهتر بود نبودم؟
چرا هستم؟
چرا الان هستم؟
تاکی باید باشم؟
بهتر میشم؟
چرا نشم؟
به ترکهای روی دیوار خیره شدم .گاهی منحنی بود ، گاهی تیز میشد ، گاهی فقط یک خط اریب بود . همه نمودار های جهان از چپ به راست خوانده میشوند، پس در این صورت ... اگر کنج دیوار محور مختصات باشد این ترک یک تابع صعودی است.
نمودار زندگی من هم صعودی خواهد بود؟
شاید نمودار من شبیه همین ترک باشد، با این تفاوت که از راست به چپ خوانده میشود.
سرم به شدت درد میکند ، واقعا ناراحتم.
این فقط یک قرص بود !
همه چیز دور سرم میچرخد ، شاید من کانون آن قرصم؟
البته،همه چیز تقصیر من بود.
من خیلی احمقانه و کودکانه فکر میکنم.
چرا؟
این یک اعتراف بود یا شکایت؟
به زخم انگشت اشاره ام خیره شدم، گاهی آرزوی بدی میکنم.
یعنی چی میشد من سه دوساله به جای انگشتش به قلبش میزد؟
دارم چه مینویسم؟
هیچ.
پوچ.
باطله......
پ.ن:من که اصلا قلمی ندارم.....چرا جوهر ابی خریدم؟